گزارشی از گذر خواهر امام


هنوز زندگی در آن جاریست

 پيمان برنجي

 

اختصاصی پگاه - بر محل دفن  دختر حضرت موسي بن جعفر (ع) و خواهر امام هشتم شيعيان، بقعه اي  است،  كه  مركز  ثقل  ِ«گذرخواهر امام» رشت  است . اين گذر كه در طي زمان به  اين نام معروف  گرديده، علاوه بر وجود اين مكان زيارتي، در گذشته  محل ِ كسب مشاغلي چون : حصيربافان، لحاف دوزان، سمساران،... والبته كهنه فروشان  بوده است.  اما  با گذشت زمان، حرفه  حصير بافي در اين محله  به كلي منسوخ شد و چند تايي لحاف دوزي  اما در آنجا باقي است و اگرروزیگذارتان به اين  محله افتاد، قطعا از تعدد مغازه هاي در هم فشرده سمساري متعجب خواهيد شد . مغازه هايي كه به كار عرضه لوازم خانگي، اعم از ملزومات اساسي يك خانه و البته اغلب خردوريزهاي يك زندگي، مشغول هستند. وارد اين مغازه ها كه شويد، اولين چيزي كه توجه تان را جلب مي كند، قوطي هاي كوچك رنگ هاي مشكي و قهوه اي و البته  شوت رنگي  باريك است كه انگار جز لاينفك اين شغل است! مبلمان، ميز و صندلي،  تخت و كمد و ساير لوازم چوبي كه از سوي مردم  بصورت دسته دوم به اين مغازه ها، با بهايي اندك فروخته مي شود، در رهگذر زمان احتياج به «لكه گيري » دارد. لكه ها ، پريدگي ها و... ، بايد از چشم مشتري هاي  جديد پنهان بماند !

  بقعه اي كه چشم و چراغ  اين گذر است

 «ميرزا محمد حسين حسيني فراهاني »  در سفرنامه اش درباره بقعه «خواهر امام » چنين مي نويسد :" يكي بقعه خواهر امام است، كه به عقيده اهالي، خواهر امام رضا ( ع)، مسماة به « فاطمه » است و در نوشتجات، امام زاده «لال شوي » مي نويسند، و گفتند ابتدا كسي نمي دانسته اينجا امام زاده است، شخصي مست از  آن جا مي گذشته و در حالت مستي، پاره حرف هاي كفرآميز زد، آوازي شنيده بود، كه لال شوي، بعد از چند روز ديگر، لال شد. آنجا را شكافتند و مقبره اي ديده و لوحي يافتند. وبقعه ي كوچكي اول بر سر آن ساختند و در سنه هزار و دويست و هشتاد و دو، ملا حسن علي حسني كه يكي از علماي گيلان بود،  تقسيمي كرد و تنخواهي به جهت تعمير بقعه جمع نمود و بناي بزرگي نهاد و به اتمام نرسيده، مرحوم شد. و مرحوم حاجي ملا رفيع هم در آنجا سر دري ساخت،و از قرار مذكور در زمان حكومت عبدالله خان والي، براي تعمير امام زاده  از جانب ديوان اعلي، تنخواهي به خرج منظور شد و به مصارف نرسيد. اين امام زاده بسيار محترم و اهالي نسبت به او در كمال اعتقاد و ارادت هستند و زيارتگاه عمومي است و نذورات و قسم آن را خيلي موثر  مي دانند".

ورودي اصلي و قديمي اين زيارتگاه، دري چوبي و قديمي دارد  كه طبق روايت هايي، در كنار آن كتيبه اي وجود داشت كه فرماني از ناصرالدين شاه بر روي آن حك شده بود. فرماني كه نانوايان  را از پرداخت معافيت معاف مي كرد . قسمتي از آن فرمان ، چنين بود :  از جمله قراري كه به عرض مقيمان عتبه خلافت كبري رسيد، بواسطه مالياتي كه به دكاكين خبازي دارالمرز رشت، از ديوان اعلي جمع  است، اهالي آنجا از پختن نان در خانه هاي خود ممنوعند و از اين رهگذر از سكنه و عابرين، از غريب و بومي، به علت قلت نان، از كثرت، عسرت و تنگي واقع مي شود، محض رحمت شاهانه از هذه السنه ي لوي پيل و ما بعدها براي حصول دعاي دولت  و توسعه  معيشت اهالي از قرار همين فرمان همايون و توقيع ماليات ديواني، دكاكين خبازي دالمرز رشت را به تخفيف ابدي مقرر و صنف مذبور را از تكاليف ديواني معاف و مسلم فرموديم كه از اين به بعد هر كس بخواهد دكان خبازي در هر جا بگشايد و نان در خانه هاي خود پخته، در بازار بفروشد، احدي قادر به اذيت و آزار آن ها نبوده باشد ...

بناي اين  بقعه و ساختمان اطراف آن سالهاست در حال بازسازي است.اين بقعه  زير نظر اداره اوقاف و امور خيريه شهرستان رشت  است.

 

دكان دارالمرز رشت 

 عتيقه فروشي هاي  گذر خواهر امام  يكي از جاذبه هاي اين محله هستند، اما «دكان دارالمرز رشت » با  نام غيرمتعارفش سواي آنهاست. آقاي « محمود مكنوني گيلاني » ، از فرهنگيان بازنشسته آموزش و پرورش گيلان، مالك اين عتيقه فروشي است. او كه كارشناس و خبره در امر عتيقه جات، اسكناس و سكه است، مي گويد : « وسايل قديمي، هنر گذشتگان ماست. وسايلي كه با دست ساخته شده اند وماشين در ساخت آنها نقشي نداشته،سازندگانشان  افرادي مومن ، خالص و وارسته  بود ه اند.با ديدن اين وسايل مي توان فهميد كه هنر در خدمت هنر بود و نه تجارت. آنها پايبند به ارزش هاي ديني هنري بودند. كاري كه در دست داشتند را به نحو احسن انجام مي دادند.تقلب و ريايي در آن وجود نداشت.يعني اگر كاري هنري براي كسي مي خواستند انجام بدهند و مبلغي را توافق مي كردند، اگر متضرر هم مي شدند، پايبند قول وفعل شان بودند. اين خصيصه در حال حاضر كم رنگ شده...

آقاي مكنوني درباره وسايلي كه نام عتيقه به خود مي گيرد مي گويد : « در هر كشوري دستاوردها و دست ساخته هاي مردم آن ديار در گذشته حرف اول را مي زند و بعد اشيايي كه تجار و بزرگان آن سامان در مسافرت به ممالك ديگرهمراه خود به كشورمي آوردند كه مورد استفاده قرارمي گرفت و بعد از فوتشان  اين وسايل دست به دست بين ورثه چرخيده و به دست ما رسيده است"

 

از وي درباره  وسايل كه به « ورشو » معروف بود ، مي پرسم : "ورشو  نام  يك كارخانه  در لهستان بود كه در واقع كار اين كارخانه آبكاري روي بعضي از فلزات ، اشياء و... بود و اصطلاحا به آن ورشو مي گفتند. مثلا روي فلز برنج ، آبكاري ورشو انجام مي شد".

 در « دكان دارالمرز رشت » شما با انبوهي از وسايل قديمي  مواجهيد كه چشم هايتان را خيره مي كند.«مكنوني »  دراينباره گفت : وسايل قديمي در واقع مثل دگمه اي است كه وقتي آن را فشار مي دهيد شما رابه زمان هاي گذشته مي برد. اينكه نياز اجتماعي و زندگي مردم يك دوره چه بوده . مثلا با ديدن اين اشياء متوجه مي شويد مردم آن جامعه نيازهايشان چه بوده و چگونه آنها را تهيه مي كردند.

از او مي پرسم در تمام سالهايي كه با عتيقه جات سرو كار داشت ، چه چيزي او را به شگفتي واداشته ، مي گويد : من يك چراغي داشتم كه خيلي كوچك وساخت كشور روسيه بود. حجمش دو، سه برابر يك قوطي كبريت بود. دورتا دور آن دسته اي داشت  كه روی آن شيشه كريستال تراش داده شده بود كه اگر نور به آن مي خورد، هفت رنگ ِ رنگين كمان را منعكس مي كرد.ذره بيني بود و اندازه ي نفت دان ش به اندازه  يك بند انگشت بود ...، اما يك پنكه انگليسي  دو منظوره  هم داشتم  كه علاوه بر اينكه  باد پره هايش در تابستان باعث خنك شدن مي شد، دور سبدش،«المنت » وجود داشت كه اگر دگمه ديگر را مي زديد اين المنت روشن مي شد و باد سرد تبديل به باد گرم مي شد كه در زمستان ها هم مورد استفاده قرار مي گرفت.همان سيستم كولر هاي امروزي اسپيلت كه در آن زمان به گمانم تمريني از اين وسيله بود.

اما وي گله هايي نيز داشت : مسئولين ما اگر اهل ذوق  باشند، بجاي خريدوفروش اين اجناس، از ما بايد بخواهند كه آنها را با قيمتي حتي دوبرابردر اختيارشان قرار دهيم تا در موزه اي براي آيندگان  حفظ كنند.

اگر مركزي وجود مي داشت كه به معناي دقيق جهانگردي  وميراث فرهنگي، حافظ دستاوردهاي هنرهاي قديم ايران مي بود، كسي ديگر به خود اجازه نمي داد كه اين اجناس را خريد و فروش كند.من هشت سال پيش يك تلفن چوبي مال سن پطرزبورگ كه هندلي بود را فروختم . سالم بود  و كار مي كرد.از موزه تبريز آقايي به من مراجعه كرد كه گويا از طرف موزه، پول زيادي در اختيارش گذاشته شده بود . به او گفته بودند  آقا برو مسافرت كن، اين پول هزينه خوراك و اياب و ذهاب و و حتي سودت، اما اين جنس را هم برايمان بخر ! آن تلفن الان  در موزه تبريز است و ايشان هم مرحوم شدند .من به موزه رشت پيشنهاد دادم كه در روز موزه كه 28 ارديبهشت است، ساختمان قديمي پست خانه رشت را به موزه تبديل كنند. هم وسط شهر قرار دارد، هم بافت صد ساله دارد . مديركل وقت ميراث فرهنگي استانچند  سال پيش ازاين حرفم استقبال  كرد.اين پسشنهاد را من در مصاحبه اي راديويي كه بطور زنده پخش مي شد مطرح كردم و ايشان گفتند اين شهروندي كه اين  را پيشنهاد داده ، نشان مي دهد اهل ذوق است. خودم را معرفي نكردم!.گفتم از سراسر ايران هر كس وارد شهر رشت مي شود مي گويد شهرداري كجاست ؟ يعني مركز شهر . اغلب شهروندان  و يا مهمانان اين شهربه طرف بيستون و موزه رشت نمي روند.چون اين موزه نتوانسته آن بافت و فضاي طبيعي  و قديمي را بوجود بياورد، عليرغم اينكه در آنجا بسيار زحمت مي كشند.در رشت دو ، سه نفر از حرفه ما هستند كه اهل ذوق و سوادند. يعني شما از من تاريخچه راديو لامپي را بپرسيد ، مي دانم.اگر در سطح كشور صد نفر كلكسيونر اسكناس داشته باشيم ، يكي اش من هستم. رسانه هاي گروهي تبليغ كلوچه را پخش مي كنند، اما يكبار سراغ من نمي آيند !. يعني ارزش من از يك كلوچه كمتر است ؟ من در كارم تجربه بسيار دارم.آنها بايد دنبالم بيايند نه اينكه من خودم را تعرفه بكنم.چون تعداد ما در استان مشخص و معلوم است.پيدا كردن ما هم راحت است . من نيازي به معرفي كردن خودم ندارم ، فقط مي خواهم  اجناس عتيقه اي كه در اين شهر هست، حفظ شود و از اين استان خارج نشود. در كشورهاي ديگر تمام اين اجناس شناسنامه دارند، بر عكس كشور ما.

وي  ادامه داد :الان ارتباطات فرامرزي شده، تلفن قديمي « زيمنس » را توي سايت اينترنتي  تبليغ مي كنند . تا الان شما اين تلفن را  در خانه داشتيد  و نميدانستيد چيست، جنبه مثبتش اين است كه شما اطلاع و آگاهي پيدا مي كنيد و قسمت منفي اش مي شود عكس العمل ديگر شما كه آن تلفن را در خانه حبس مي كنيد !.وقتي هم حبس شد ، چون توليد نمي شود، ارزش  و قيمتش بالا و بالاتر مي رود.

 بساطي كه برچيده شد

 در انتهاي گذر خواهر امام ، حمام قديمي « احتشام» وجود داشت كه اين روزها بناي قديمي اين حمام مشهور، متروك شده و فقط تابلوي رنگ و رو رفته آن جلوي  چشم عابران خودنمايي مي كند. اين حمام تا سال 1378 داير بود و متشكل از دو حمام عمومي مردانه و خصوصي زنانه بود. امير پور نصيري، مالك سمساري جنب اين  حمام در اين باره مي گويد :« از موقعي كه  حمام جكوزي  پشت بقعه خواهر امام افتتاح شد، اين حمام تعطیل شد . البته خانه ها هم كه همه داراي حمام هستند» .تا دو دهه پيش دوره گردان های كهنه فروش در اطراف حرم خواهر امام بساط خود را پهن مي كردند و ظاهر محل از اين رهگذر بسيار آسيب  ديده بود. اما انگار كسي باني برچيدن آن بساط ها شده است ، پور نصيري در اينباره ميگويد : « خدا حفظ كند آقاي درويش پور، رئيس وقت كلانتري يك رشت را ، كهنه فروشان اينجا خيلي بساط مي كردند . اهالي اطراف حرم چندين و چند سال تلاش كردند كه اين بساط ها برچيده شوند، اما امكان نداشت، تا روزي كه ايشان با اقدامي عاجلانه  به اين كار همت گماردند و در حال حاضر اين مشكل برطرف شده است».

پورنصيري اما لابلاي گفته هايش به نكته اي تاريخي اشاره دارد :« در گذشته هاي دور از پيچ سوخته تكيه كه محله خواهر امام شروع مي شد ، آرامستاني وجود داشت . البته فلكه وسط محله خواهر امام قبلا مسجد بود كه بر اثرآتش سوزي از بين رفت و  محوطه حرم كوچكتر شد.سرتاسر اطراف حرم محل دفن اموات بود .قبرهاي طاقچه اي ...، حتي چند سال پيش كه در حال تسطيح گذر بودند به اسكلت ها و استخوان هاي اموات بر خورده بودند.خانه هايي كه در اطراف حمام احتشام وجود دارد، زيرزمين هايي دارند كه به سردابه هاي زير حرم راه دارندـ».

از كوچه هاي معروف محله خواهر امام مي توان به  كوچه ابتهاج، لنكراني ،تاجر باشي، سيگارودي، معين العلماء، شهيد گلبندي و...اشاره كرد.

 به ميمنت آغاز  يك زندگي

 ندافي يا لحاف دوزي آقاي عبدالرحيم داروگر، يكي از آخرين بازمانده هاي اين حرفه در اين محله است.در نبش كوچه شهيد گلبندي يا همان كوچه گارا‍ژ محمدي، اين مغازه واقع شده است. آقاي محمد ثقفي كه در اين ندافي كار مي كند مي گويد : «پدرم در بلوار استاد معين لحاف دوزي دارد و خودم هم از كودكي در اين كار بودم . چند سال است كه  به دليلي از تهران به رشت آمدم و در اين مغازه مشغول بكارم. حاج آقا داروگر خودشان 56 سال است كه در اين مغازه هستند، هرچند كه قبل از ايشان هم جد اندر جد  در اين مغازه اين شغل داير بود».

دستگاه يا همان ماشين پنبه زني در بالكن اين مغازه وجود دارد. از او سراغ كمان هاي قديمي پنبه زني را ميگيرم، مي گويد : «كار با كمان زحمتش زياد بود. چوب حلاجي اين حسن را داشت كه مي توانستي در داخل خانه ها  پنبه ها را بازسازي كني ...، اما  در حال حاضرماشين ها اين كار را به سهولت انجام مي دهند».

محمد ثقفي مي گويد آخرين بار قبل از ايام عيد بود كه خانواده اي براي جهاز فرزندشان، به رسم قديم و به ميمنت آغاز زندگي خود، لحافي سنتي  از ما خريدند، هر چند كه استفاده از آن ديگر مرسوم نيست.

 بعد تحرير

در محله خواهر امام رشت زندگي جاري ست، جايي كه خانواده ها  با توجه به بضاعت اندكشان براي تشكيل يا ترميم  زندگي شان متوسل به لوازم  دسته دوم خانگي  مي شوند. از رهگذر نياز همشهريان  روز به روز بر تعداد سمساري ها در اين محله افزوده مي شود و بافت قديمي آن هر روز كم رنگ ترو كم رنگ تر مي شود...

*هرگونه استفاده از این مطلب بدون اجازه کتبی پیگرد قانونی دارد