شب نشینی های ماه صیام

خیال می کنی خیلی می فهمی؟

مسعودمجاوری

 

همیشه شب نشینی های ماه صیام را دوست داشتم همیشه.اساسا هر بهانه ای که آدم ها را دور هم جمع کند برایم دوست داشتنی است.
شب گذشته هم یکی از همین شب ها بود جمع لطیفی بود و بساط افطار و البته پس از آن شام!
به لطف این دورهمی دوستانی را دیدم که مدت ها از دیدنشان محروم بودم،خب زندگیست و مشکلاتش؛البته "تفاوتها"هم دلیل پاره ای از دوریهاست.
دیشب اما درآن جمع لطیف دوستی پای ماجرای"محمد علی نجفی" وقتل همسر جوانش را به میان کشید، اینکه فلان فلان شده از اولش هم همین بوده و همه "اینها"همینطورند و...
دلم طاقت نیاورد این همه بی مروتی را،به حرف آمدم و گفتم که او هم"آدم"است مثل من و شما و البته باهوش تر از امثال ماها وگرنه دانشجوی ممتاز دانشگاه"M I T"نمی شد.شاید با این سطح از هوشمندی به خودش بدهکار بود که سر پیری سودای عشق و ازدواج به سرش زد امثال نجفی جوانی نکردند چون فرصتش را نداشتند البته او نه با سهمیه پا به دانشگاه گذاشت ونه با رانت،دانش آموز نمونه شد کلی هم پست و مقام داشت اما موهبت این همه دارندگی جز ناکامی برایش چه بود؟دستکم آخرو عاقبتش نشان از ناکامی دارد.
نمی دانم کجای حرف هایم بد بود اما رو کرد به من و گفت:"تو خیال می کنی خیلی می فهمی؟من مقالاتت را هم می خوانم،از آزاد راه تهران شمال بگیر تا رفتار استاندار و از وضعیت اصناف تا نرخ حق بیمه و نوسازی بدنه ستادی دولت توسط رییس جمهور را به نقد می کشی،به خودت اجازه می دهی در هر زمینه ای اظهار نظر نظر کنی،تو خیال می کنی همه چیز دان هستی؟و..."
عصبانیت و خشم از صورت و کلامش پیدا بود من دلیلی برای عصبانیت نداشتم اما ازاین همه خشم تعجب کردم! جوابش دادم:اولا در "هر"زمینه ای اظهار نظر نمی کنم اما به فرض که اینطور است؛شما چرا ناراحتی؟ خب مقالاتم را نخوان.وقتی با این دقت تک تکشان را اسم می آوری لابد برایت جذابیت دارد فکر نمیکنی -شاید-یکی از مسایل شما همین "جذابیت"متن باشد؟ ثانیا،آیا ادله ای که در مقالاتم ارایه می کنم به لحاظ "منطقی"از ضعف استدلالی برخوردار است؟اگر بله دقیقا کجایش؟کدام مورد؟چه ایرادی دارد مقاله ام را "نقد"کنی؟ثالثا،این چه رفتار زشتیست که "نیت خوانی و انگیزه شناسی"می کنی؟به جای نقد متن،ناقد را به ناسزا گرفتن که هنر نیست.اینکه بنده به نیت"شهرت"می نویسم یادر پی اصلاح امورم،چه قضایی از حاجات شما اجابت می کند وانگهی فرض را بر صحت ادعای شهرت طلبیم از جانب شما بگذارم،دلیل ناراحتی تان را نمی فهمم؟!خب شما هم از روش خودت به دنبال کسب شهرت باش(روزنامه نگاری نه نانی دارد ونه آبی؛دستکم من چیزی درآن ندیدم جزاینکه عاشق باشی تا اینکاره شوی)به اعتبار ادله ی شما نه هیچ فیلسوفی باید تفلسف کند نه نویسنده ای بنویسد ونه هنرپیشه ای فیلم بازی کند تا مبادا از جانب امثال شما متهم به شهرت طلبی شودآیا با انکار بنده می توانی خودت را اثبات کنی؟
آخر مجلس یکی از دوستان به کناری کشیدم و گفت آدمها" به قدر بضاعتشان" می فهمندو صحبت می کنند.از او دلخور نباش .راست می گفت،در واقع آن پرخاشگر عاصی محترم از وسعت بضاعت فکی اش ناراحت بود....
سال ها پیش در دوره دانشجویی کتابی از"هربرت مارکوزه"خوانده بودم به نام"انسان تک ساحتی".مارکوزه درآن کتاب شیوه برده داری نوین لیبرال بورژووازی را به نقد کشیده بود اینکه جهان به ظاهر آزاد می خواست فکر آدم ها را به بردگی بکشد.اینکه به بهانه تخصصی شدن امور درپی "اختصاصی کردن مسایل"است و می خواهد آدم ها فقط در چارچوب های از پیش مشخص شده اظهار نظر کنند تا جریان ازدیاد و انباشت سرمایه با چون و چرا روبرو نشود.
مارکوزه به عنوان یکی از فیلسوفان مکتب فرانکفورت،یک تنه در برابر این استثمار فکری ایستاد تا انسان های کمتری تبدیل به ابزار شوند.حالا اما،دوروبر خودمان آدم های زیادی می بینیم که به بهانه تخصصی شدن امور،در پی انکار این و آن اند ودرپی تنزل سطح مفهوم انسان به شی.
اینان بدون اینکه تفاوت ها را ببیند با بضاعت فکری خودشان دیگران را می سنجند وبه جای تحلیل سطح استدلال طرف مقابل؛با انتقاد از گوینده کلام،در پی پنهان کردن ناتوانی هایشانند.