دلایل نارضایتی اجتماعی درپی سیلاب های اخیر

احساس اجحاف تا مغز استخوان

مسعود مجاوری

اختصاصی پگاه - "ناهماهنگی هستی انسان موجد نیازهایی است که به مراتب والاتر از نیازهای حیوانی اوست.این نیازها منجر به یک انگیزه قهری جهت اعاده وحدت و تعادل بین انسان و طبیعت می شود."(روانکاوی ودین، اریش فروم،ص38،ترجمه آرسن نظریان،انتشارات مروارید)
اریش فروم دونیاز عمده بشر را به ترتیب"نگرش همگانی و احساس تعلق مشترک"می داند .به باور این روانشناس ،انسان از "آزادی مفرط"بیمناک است زیرا درآن صورت باید مسوولیت تمام اتفاقات پیرامونی را بپذیرد در حالی که بشر با "نگرش همگانی"بنیان ارتباطات اجتماعی اش را پی می ریزد و با "احساس تعلق مشترک"ضمن قوام بخشی به مناسبات اجتماعی،مسوولیت "امر اجتماعی"را به گردن دیگری می نهد وخودش در مقام "فرمانبر"از پاسخگویی شانه خالی می کند تا از شر "احساس گناه"ناشی از مسوولیت برهد.آنچه این روانشناس و اساسا سایر علمای علوم انسانی در پی تحلیل چیستی اش هستند چیزی جز "نیاز به آرامش"نیست و انسان به عنوان موجودی ناشناخته ،هزاران سال است که در جستجوی آرامش؛نا آرامی های زیادی برای خود و دیگران می آفریند.
به راستی چرا ما ایرانی ها اینقدر"بی قرار و ناآرام"ایم؟این همه ناخوش احوالی ما، از کجا نشات می گیرد؟با وجودی که امکانات رفاهی و"سطح مصرف"جامعه ایرانی نسبت به 30سال پیش رشد چشمگیری داشته اما به همان نسبت،بازار روان پزشکان هم رشد قابل توجهی داشته است.
گیر کار ما کجاست وقتی که دوردست ترین روستاهای ما هم بهره مند ازنعمت گاز هستند و راه دسترسی وآب لوله کشی وبرق دارند اما روند مهاجرت از روستاها به شهرها کاهش نداشته است؟
در همین سیلاب اخیر ،سیلی از انتقادات و نشان دادن مشکلات و نا کار آمدی مسوولان در شبکه های اجتماعی را شاهد بودیم.اینکه چقدر از آنچه به ما نمایانده شده درست است به کنار اما در اروپا و آمریکا هم سیلاب تا بالای پنجره خانه مردم را می گیرد ولی به گواه آگاهان امر این حجم از نارضایتی به سوی مسوولان بلادکفر سرازیر نمی شود،چرا؟
اینکه آنها "نهادمند"هستند و سیستمیک به مسایل رسیدگی می کنند جای خود دارد اما نظام اجتماعی آن جوامع چنان "احساس تعلق مشترک"میان باشندگان آن ممالک ایجاد می کند که محصولش رامی توان در "انسجام به وقت بحران"دید.
ما ناراضی هستیم و گله گذار ، چون"احساس اجحاف"تا مغز استخوانمان را مثل خوره خورده است ما گله می کنیم چون پاسخ درخوری به نیازهای بدیهی مان با تورم دورقمی داده نمی شودما ناراحتیم زیرا"عدالت"مفهومی کم رنگ در واقعیت بیرونی زندگی هایمان است ما ناآرامیم چون می بینیم متولی امدادو نجات کشورمان قرار بوده استاندار فلان جا شودولی آن صندلی را یک نورچشمی دیگر پر کرده بود و این صندلی را برایش خالی کردندتا او هم در مقام یک مدیر توانمند در برابر هر بلای طبیعی،"غافلگیر"شود. تازگی ها هم که مد شده،مدیران خدمتگزار،برای نگهداشتن میزشان از مردم عذرخواهی می کنند....
درست است که"ظلم علی السویه"یگانه ی عدل نیست اما وقتی"توانمندی جلوی آقازادگی،کارآمدی نزد خواهرزادگی و شایستگی رودرروی رابطه سالاری می ایستدو می بازد،باید منتظر خشم فروخورده ی خلایق در چنین بزنگاه هایی بود.در آن صورت توفیری ندارد که کدام مسوول ستادی کارش را درست انجام می دهد و کدام مسوول پا درون سیل می گذارد،مردم همه را به یک چشم می بینند.
تبعیض و رانت،باعث می شود که کمک رسانی و مدیریت بحران را نبینیم.تبعیض حال ما را بد می کندو ندیدن خوبی ها وکمک های صورت گرفته محصول حال بد ناشی از تبعیضات ریزو درشت پیرا مونیست.آنقدر حالمان بد است که حتی میهمان نوازی وخونگرمی شیرازی ها را هم کمرنگ دیدیم.
"تفاوت"را نه می توان انکار کرد و نه مذموم شمرد اما در عرصه ی اجتماعی وقتی تفاوت تبدیل به تضاد می شود با خودش "تعارض"بوجود می آورد.تعارض؛احساس تعلق مشترک را از جامعه می گیردودرچنین شرایطی،"مهاجرت"یکی از راههای رسیدن به"آرامش"می شود.به دوروبرتان بنگرید؟چند جوان درتکاپوی مهاجرت به آن ور دنیا می بینید؟ تعارض با خودش عصیان و پرخاشگری می آورد.این همه خشمی که در شبکه های اجتماعی نثار مسوولان شد تا لایک جمع کند محصول "نبود آرامش"ناشی از احساس تبعیض است.ما بهزیستی و کمیته امداد داریم ،سازمان مدیریت بحران داریم،سازمان امدادونجات داریم،پدافند غیر عامل داریم و...اگر "احساس تعلق مشترک" هم داشتیم این همه بی قراری نمی کردیم.اگرنارضایتی هست-که هست-دلیلش را باید در"حق برابر برای پیشرفت کردن" در زندگی روزمره"انسان ایرانی"دید.آیا این حق برابر واقعا وجود دارد؟
هنوز هم فرصت هست و می توان جای خواهرزادگی را با شایستگی و آقازادگی را با کارآمدی عوض کرد...

 *هرگونه استفاده از این مطلب بدون اجازه کتبی پیگرد قانونی دارد