نقدی بر سخنان اخیر احمد رمضانپور در مورد پرهیز از تخریب

"منش تمامیت خواه " با کت و شلوار  دموکراتیک

 مسعودمجاوری

 اختصاصی پگاه - "گزنفون" فیلسوف هم عصر افلاطون؛مکالمه "هیرون"مستبد و "سیموبند"حکیم را به عنوان بخشی از فلسفه پرسشگری درباره مساله استبداد مطرح می کند.این که "سیموبند" نزد "هیرون" می رود واو را دعوت به پرسش می کند..."لئو اشتراوس"فیلسوف آلمانی در اثر سترگش"روانشناسی استبداد"،به وا کاوی و تحلیل وجوه متفاوت استبداد،ریشه ها و کنش هایش می پردازد.او اگرچه در مقام یک فیلسوف نوکانتی،به نقد نسبی گرایی اخلاقی باورمند بود اما در جای جای کتابش به تناسب میان "لذت و فضیلت و قانون"(از منظر استبداد)می پردازد و تفاوت های استبداد کلاسیک و مدرن را بر می شمرد.اشتراوس در پاراگراف پایانی کتابش "تیر خلاص"بر پیکر "استبداد"می زند آنجا که می گوید:"آنهایی که فاقد جرات و جسارت هستند تا عواقب دیکتاتوری را تحقیر کنندجز اینکه درباره وجود حرف بزنند کار دیگری نمی کردند . " روانشناسی استبداد،لئو اشتراوس،ترجمه محمد حسن سروری،انتشارات نگاه)

از نظر اشتراوس فلسفه سیاسی،پس از اعدام سقراط پا به عرصه گیتی گذاشت و شاید افلاطون درتاویل حس قدرت جویی انسان درست می گفت آنجا که انسان را یک"حیوان سیاسی"نامید.

نمی دانم چرا در سرزمین ما  که هرروز و به کرات ،سیاسیون،حقیقت را به مسلخ مصلحت می برند  کسی ازچند و چون ابتلاییشان به استبداد سخنی نمی گوید و از کنار "روانشناسی مساله استبداد"به سادگی می گذرند.

صحبت های اخیر نفر اول انتخابات شورای پنجم رشت خود مشتی نمونه خروار است آنجا که توصیه به "نقد" و پرهیز از"تخریب"می کند.ای کاش احمد رمضانپور با همان ادبیات مخصوص به خودش مرزهای نقدو تخریب را آشکار می کرد تا کمتر شائبه"خودحق پنداری" برای حاج احمد بزرگوار پیش آید.ایشان در جای دیگری از صحبت های اخیرشان خواستار حفظ حرمت بزرگان و "سرمایه ها"می شود.من نمی دانم منظور ایشان از سرمایه چیست؟اگر منظور به خود است که عملکرد رمضانپور در شورای پنجم نشان داد تنها وصله ای که به او نمی چسبد"سرمایه"است.سرمایه ای که دوبار ،دوشهردار تعرفه می کند که هر دو فاقد صلاحیت قانونی تشخیص داده می شوند اسمش هر چه باشد "سرمایه"نیست! وانگهی؛"نقد"مفهومی "بالذات "مخرب است اما "بالعرض"؛سازنده.بنابراین مفهوم"نقد منصفانه"هرچه هست نباید منجر به کاسه لیسی و تملق شود.پس بهتر است به جای توصیه دیگران به انصاف،خودتان کمی منصف باشید.

شما در صحبتهای اخیرتان خواهان توجه به آموزش های تخصصی وترویج اخلاق رسانه ای شده اید که بسیار بجاست.لطفا بفرمایید خودتان کجا و چگونه آموزش دیده اید که علیرغم آن همه سبقه مدیریتی دست این شهر را با دو انتخاب اولتان داخل پوست گردو گذاشتید؟از کدام آموزش تخصصی حرف می زنی برادر عزیز؟

آقای"دکتر"؛شما از ایجاد فضای ملتهب در فرآیند انتخاب شهردار گله کردید!من می گویم قربان آدم چیز فهم،این التهاب را چه کسی بوجود آورد؟رسانه ها یا شما و پنج یار موتلفتان در شورا؟ شما هیچوقت حاضر نشدید در یک مباحثه آزاد از "دلایل"انتخاب دو گزینه ردصلاحیت شده برای شهرداری رشت بگویید و اساسا شان خودتان را اجل از پاسخگویی میدانید واین همان جاییست که آدمی می ماند قسم حضرت عباس تان را باور کند یا دم خروس را نادیده بگیرد؟

آیا این عدم پاسخگویی نشات گرفته از "منش تمامیت خواه "جنابعالی نیست؟اگرچه تظاهر به"مشی دموکراتیک"می کنید .

اشتباه نکنید،"احمد رمضانپور"یک شخص نیست او نماد جریان "دیوانسالار تمامیت خواه "است که به لطف انقلاب ملت ایران یک شبه ره هزار ساله پیمودند و اعتماد به نفس کاذبشان را مدیون عدم مطالبه گری مردمی اند که حافظه تاریخیشان خوب کار نمی کند.او نماد" نسلی از مدیران یک شبه" است که یک روز از لکسوس سواری خود وخانواده شان در برنامه زنده تلویزیونی دفاع می کنند و روزی پیش تر؛اصرار به انجام عملیات لو رفته کربلای چهار در جنگ با زنگی بد مست تکریتی داشتند.نسلی که سه دهه اول انقلاب را صاحب منصب بودند اما در توصیف چرایی وضع بغرنج امروز ؛آسمان را به ریسمان می بافند تا "سیستم"را دلیل بحران ناکارآمدی فعلی بدانند و خود را مبرااعلام نمایند غافل ازاین که خودشان این سیستم را ساختند ودستکم سی سال چرخ دنده هایش بودندحالا چطور در جایگاه منتقد؛لاف روشنفکری می زنند؟احمد رمضانپوردرشهر بارانهای نقره ای،" نماد" نسلی از ناکارآمدترین بوروکراتهای تاریخ دیوانسالاری ایرانیست که از تکنوکراسی، فقط"مدرک دانشگاهی"اش را دارند نه عقلانیت و سوادش را.فرقی ندارد این نسل کجا باشد دانشگاه را بچرخاند یا دبیر فلان کمیسون مجلس باشد؟هر جا که باشند در چند شاخصه مشترکند:

1-ابدا هیچ نقدی بجز تمجید را برنمی تابند

2-هست و نیستشان را مرهون این انقلابند اما همچنان خودشان را طلبکار از زمین وزمان می دانند

3-از درک رابطه علت ومعلولی پدیده ها عاجزند اگرچه دانشنامه"دکترا"در پیشوند اسمشان باشد.

4-اینان به تجاربشان می نازند اما "شاخص فلاکت"را محصول تجارب مدیریتی 30و40ساله شان در پستهای مدیریتی نمی دانند.

5-مهم نیست که جمهوری اسلامی متهم به رفتار الیگارشیک شودمهم این است که این عزیزان تا زنده اند مدیر بمانند و مردم هم به"فضیلت"مدیر بودن این بزرگواران پی برده و از این فضیلت،تا می توانند"لذت"ببرند.

6-برای تثبیت بند 5؛هزار تبصره به قانون بازنشستگی می چسبانند تا رعایا همچنان از گوهر وجودشان بهره مند شوند.

7-خودشان را مترو معیار سره و ناسره می دانند اگر ثنا گویشان باشی، راست گویی و اگر نقدشان کنی،لابد کذاب هستی.

عدالت و آزادی؛لازم و ملزوم یکدیگرند.یک جاهایی به هم"حد"می زنند و حریم مشخص می کنند اما بدون این ،آن میسر نمی شود.

ازمدیران رانتی و دیوانسالاران سهمیه ای،نمی توان انتظار کارآمدی داشت حتی اگر بیش از1000میلیارد دلار ثروت نفت ؛ضمیمه 40سال دوره مدیریتشان باشد باز هم کل بضاعت مدیریتی شان قد به  توان حمل بار و مسافر "بندر جبل علی"هم  نمی دهد که در ابتدای انقلاب،ریگستانی غیر قابل سکونت بود. مدیران رانتی همینند؛پرگو،ناکارآمد،پرادعا و مساله ساز....

از دل مدیریت مدیران رانتی،نه عدالت اجتماعی در می آید نه اقتصاد مبتنی بر سازوکار بازار.

 زیاده نمی گویم؛فقط امیدوارم سیاست پیشگان ایرانی،دستکم یکبار در زندگی کاریشان  کتاب "روانشناسی استبداد"را بخوانند.زیرا "مساله استبداد"در کنار تمام عوامل سیستماتیک بیرونی،منشا درونی هم دارد.خواندن اثر "لئو اشتراوس"شاید گرهی از مصیبتهای امروز ما بگشاید. شاید....

*هرگونه استفاده از این مطلب بدون اجازه کتبی پیگرد قانونی دارد