اصلاح طلبی گیلانی در سالی که گذشت

مدیحه گوی دولت به جای مرثیه سرای ملت

بابک مهدیزاده

 اختصاصی پگاه - اصلاح طلبان در ایران اوضاع خوبی ندارند. دولت روحانی ته مانده ی آبروی این جریان سیاسی را برد، تا آینده ی سیاستورزی اصلاح طلبان در هاله ای از ابهام قراربگیرد.

اصلاح طلبان اینک به مانند نیروهایی هستند که بازیگران درجه ی یک و دوی آنها، از سال ۸۸ ، دیگر راهی در حاکمیت ندارند و بعد از سال ۹۶ هم مهری در دل جامعه. از اینجا رانده و از آنجا مانده.

در گیلان اما وضعیت وخیم‌تر است. اصلاح طلبان گیلان هیچ گاه جزو نیروهای شناخته شده و درجه ی یک و دوی کشور نبودند ، به جز الیاس حضرتی که شهرتش را مدیون روزنامه اعتماد است و البته عضویت در شورای مرکزی حزب اعتمادملی و نمایندگی مردم تهران در مجلس. بعد از او معروف ترین اصلاح طلبان گیلانی علی صوفی  و فیاض زاهد هستند که هیچ گاه در شورای مرکزی احزاب اصلی اصلاح طلب، در دوران طلایی شان، عضو نبودند.اولی وزیر تعاون دولت خاتمی و دومی استاد دانشگاه در رشته ی تاریخ و در دوره ای هم عضو شورای مرکزی حزب همبستگی. مابقی نهایت شهرتشان به نمایندگی مجلس ششم می رسد و عمده ترین عمل اصلاح طلبانه شان، تحصن و استعفای اعتراضی. مانند رضا صالح که در آن دوران کم و بیش در رسانه های سراسری مطالب خوبی می نوشت و دومی احمد رمضانپور که حضور گسترده ای در رسانه های محلی داشت.

حال میراث آن ها که در پایتخت هستند و این ها که در ولایت خودمان، چه بوده است؟ بازیگرانی که هنوز مشغول سیاستورزی هستند،به جز یکی شان؛ رضا صالح. معلم آستانه ای که بیشتر به تفکر و تعمق علاقه داشت تا سیاستورزی. او سال هاست که ارتباطش را با دوستان گیلانی خود قطع کرده و در تهران هم چندان اهل مراوده نیست. اما حاصل کار سیاستمداران اصلاح طلب در گیلان چه بوده ، به خصوص در یک سال اخیر.

اگر در تهران افرادی مشغول تحلیل و ارایه ی راهکار برای برون رفت از بن بست فعلی هستند، در گیلان تقریبا هیچ تولید علمی ای نمی بینیم. نه کتابی از آن ها منتشر می شود ، نه رسانه ی حرفه ای و نه حتی یک یادداشت مغز و استخوان داری. به عبارتی کرکره تفکر در اصلاح طلبی گیلان پایین است. اکثریت اصلاح طلبان گیلان مصداق بارز جمله احمد زیدآبادی در مناظره اش با جلایی پور هستند که گفت: "اصلاح طلبان معتاد قدرت اند". همان معضلی که علیرضا رجایی از آن با عنوان "اصلاح طلبی بورکراتیک" یاد می کند و می‌گوید: "عصر این نوع اصلاح طلبی به پایان رسیده است". اما این در گیلان چندان به پایان نرسیده است.چون جوانان اصلاح طلب هم به این بیماری دچار شده اند. نه تنها احمد رمضانپور بعد از ۴۰ سال سیاستورزی وارد نهاد کوچکی همچون شورای شهر می شود و بر سر ریاست کمیسیون بودجه می جنگد و اعتبارش را خرج افراد تازه کار و بدون شناسنامه درست و درمان سیاسی و مدیریتی (حامد عبداللهی) و حتی اصولگرای با سابقه ی کارمندی میان رتبه (حجت جذب) برای شهردار شدنشان می کند که بسیاری ازجوان های اصلاح طلب هم به خاطر گرفتن پست های مدیریتی ، هرکدامشان به کت یکی از بزرگان چسبیده اند و چنان منفعت طلبی را جایگزین آرمان گرایی کرده اند که از نمای بیرونی جز ماکتی خجالت آور از اصلاح طلبی نمانده است.

بزرگ ترین آسیبی که اعتیاد به آدمی می زند گرفتن شخصیت مستقل اوست. اعتیاد به قدرت هم همین عارضه را دارد که در سفر رییس جمهور به گیلان در اکثریت اصلاح طلبان گیلان مشاهده می شد. تقریبا اکثریت احزاب استان و دبیرانشان، نه تنها در رسانه ها از خیر و برکات سفر گفتند و در جلسه ی استقبال از رییس جمهور، خودشان را با انواع ایده پردازی ها و مدیحه سرایی ها هلاک کردند که به یکباره شمشیرشان را به سمت منتقدین رییس جمهور گرفتند و تمام قد حامی کسی شدند که حتی همتایانشان در تهران هم اینقدر جرات حمایت صریح از او را ندارند. تنها یک حزب (انجمن اسلامی مهندسان) از این ده ها حزب بود که بیانه ای انتقادی نوشت و از رییس جمهور خواستار حل مشکلات شد و یک شخصیت سیاسی (اسحاق راستی) از نوبخت گلایه کرد.

دلیلش این رفتارهم روشن است. اعتیاد ، وابستگی می آورد. اعتیاد به قدرت هم وابستگی به صاحب قدرت می آورد. اصلاح طلبانِ کارمندِ دولت وابسته دولت می شوند و اصلاح طلبان معتاد به شورا و مجلس، وابسته نهادی که باید تاییدشان کند. این وسط حزب گرایی شعاری گمراه کننده است که بیشتر به درد گرفتن پست می خورد تا انعکاس صدای مردم به گوش حاکمیت. این وسط هم حاکمیت ضرر می کند که یکی از راه های ارتباطش با ملت قطع شده است و هم ملت ضرر می کند که راهش برای مشارکت در قدرت تعطیل شده است. فقط آن هایی سود می کنند که از رانت حزب به قدرت می رسند و از رانت قدرت به ثروت. داستان اکثریت اصلاح طلبان استان هم همین شده است؛ بازی رانت در چرخه قدرت و ثروت با چاشنی پوزخند به ملت.

البته در بین اصلاح طلبان گیلان هستند افرادی که این اعتیاد را ندارند؛ یکی اش اسحاق راستی. خیلی ها اما عادت به پرسه زدن در کنار صاحبان قدرت را دارند. یا آنقدر ارتباطشان خوب است که برای بزرگداشت میرزاکوچک ، علی لاریجانی (فردی که در شباهت فکری شاید آخرین فرد نزدیک به میرزا است) را می آورند و بودجه ی میلیاردی می گیرند. یا با نزدیک شدن به وزیر و وکیل و جناب سخنگوی دولت، عضو هیات مدیره شرکت های ثروتمندی همچون شستا و منطقه ی آزاد می شوند یا به هر ریسمانی چنگ می زنند که یا مدیرکل بمانند یا مدیرکل بشوند یا در شورای شهر و روستا و محلات با هر جریان و فردی ائتلاف می کنند تا از انواع رانت ها و قراردادها بهره مند شوند. این الگوی رفتاری که ناشی از اعتیاد سنگین است به اکثر بازیگرانشان نیز سرایت کرده است. حتی آن هایی که تا چند سال پیش به آرمانگرایی و سلامت فکری و رفتاری می شناختندشان و اکنون اما در تعریف و تمجید از دولتی که با عملکرد نادرستش ، مردم را خشمگین و سرخورده کرده، چنان مایه می گذارند که انگار نه انگار آرمانشان مردم بود و فکر و ذکرشان حل مشکلات آن ها.

اصلاح طلبی در گیلان نه تنها مرده که اکثر آن هایی که نام اصلاح طلب برخود نهاده اند هم می دانند که این نام فقط به درد استفاده رانتی در همین دو سه سال پایانی دولت روحانی می خورد تا بارشان را ببندند. این را انگار مردم رشت دریافته بودند که برخلاف اکثر مردم شهرهای بزرگ‌ایران به لیست امید در انتخابات شورای شهر رای ندادند اما چه فایده که برای اکثر اصلاح طلبان گیلان ، رویگردانی مردم اهمیتی ندارد و اعتیادشان به قدرت ، راه های مختلف تصاحب قدرت را به خوبی نشانشان می دهد؛ ولو به قیمت سرخوردگی ملت، نابودی اصلاحات و به خطر افتادن کشور.

این حکایت تلخ اصلاح طلبی گیلانی بود در سالی که گذشت.

*هرگونه استفاده از این مطلب بدون اجازه کتبی پیگرد قانونی دارد